الهی همه خاطراتم با شماها باشه .....
هر روز و هر لحظه میتوونه خاطره بشه البته به این بستگی داره که دیدگاهتون به وقایع چطور باشه !
امروز قرار بود شهر ما میزبان شهدای گمنام بشه ، البته شهدا همواره خودشان میزبان هستند !
گمنام که نه البته خوش نام ، سه تا شهید 22 و 18 ساله عملیات والفجر 8، 24 ساله عملیات خیبر جزیره مجنون .
آی دوشنبه ، دوشنبه …. چه سری در تو نهفته ست ، این دوشنبه پرتقالی نبود و حتی زعفرونی !!! دوشنبه ای به رنگ ارغوان و شاید آبی آسمان …. طعم و رنگی متفاوت ، عجیب ، گاهی شیرین به شیرینی وصال یار سفر کرده و گاهی تلخ به دوری و شاید نزدیکی عزیز از دیده رفته ولی در جان نشسته ، گاهی سنگین به سنگینی غم هجران مادری چشم به راه و گاهی سرخوشی تبدیل انتظار سالها به وصالی موهوم !!!
قرار بود ساعت 14 پیکرهای مطهر سه شهید بزرگوار به دانشکده فنی دختران برسد اما این اتفاق با تأخیر پیش رفت اما رأس ساعت 16 به حرم مطهر شهدای گمنام رسیدند ، در ترافیکی عظیم از ماشینهای سواری و اتوبوس و عابران پیاده ، دود اسپند و با نوای پخش شده از حرم و نجواهای و گریه های عاشقانه زنان و مردان ، به حرم رسیدم .
وقتی رسیدم پیکرها به داخل حرم منتقل شده بودند و در جایگاهی که شب گذشته با نهایت ذوق ، احساس ،سلیقه ، خلاقیت و عشق توسط خادمان و جوانان عاشقان تهیه شده بود قرار داده شدند ، جمعیت عظیم و انبوهی در مسیر رسیدن به پیکرهای مطهر سر راه من قرار داشت ، تا کنون چنین تجربه ای در زندگیم نداشتم ، زیارت شهدا در چنین فاصله نزدیک ….
با هر قدمی که به سمت جایگاه برمی داشتم گویی از زمین فاصله می گرفتم ……